سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه دو مسلمان یکدیگر را ببینند و یکی از آنان به دیگری سلام کند و با او دست دهد، محبوب ترین آنان نزد خداوند، خوش روترین آنان نسبت به دیگری است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 6932
بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........


........... لوگوی خودم ...........

............. بایگانی.............
روان شناسی
گناه
خدا

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

........... طراح قالب...........


  • احساس گناه درزندگی من و تو جاری است.

  • نویسنده : :: 87/7/16:: 8:51 صبح

    احساس
    گناه در ساختمان عصبیت نقش بسیار مهمی ‌‌بازی می‌کند. این احساس در تمام
    افرادعصبی وجود دارد و جزئی از ساختمان عصبیت است، منتهی بعضی افراد آن را
    به‌صراحت و راحتی بروز می‌دهند، ولی بعضی دیگر صریحاً نشان نمی‌دهند که
    چنین احساسی در آنها هست؛ اما به هر حال از مجموعه‌ی حالات، رفتار، طرز
    فکر و عکس‌العمل‌هایشان می‌توان فهمید که آنها به‌شدت گرفتار احساس گناه
    هستند. شخص عصبی معمولاً خود را مستحق رنج‌ها عذاب‌هایی که گرفتار آنهاست
    می‌داند و به نظرش می‌رسد که مستحق زندگی‌ای بهتر از این نیست. این امر
    حکایت ضمنی بروجود احساس گناه می‌کند. البته این احساس ممکن است مبهم باشد
    یا فقط در زمینه‌های خاصی مشاهده شود؛ مثلاً شخص عصبی از اینکه دارای
    تمایلات جنسی انحرافی است، از اینکه گاهی آرزوی مرگ بعضی دوستان و بستگان
    خود را می‌کند، یا از اینکه احساس می‌کند در رابطه اش با دیگران صمیمیت و
    صداقت ندارد؛ آشکارا احساس گناه می‌کند. ولی باید دانست که احساس گناه وی
    تنها محدود به این زمینه‌ها نیست ،بلکه در تمام زمینه‌های زندگی چنین
    احساسی را دارد، منتهی در بعضی زمینه‌ها به‌وضوح و روشنی مشاهده می‌شود و
    در بعضی زمینه‌ها دیده نمی‌شود. ما می‌بینیم که شخص عصبی آمادگی عجیبی
    دارد به اینکه در هر پیشامد و در هر موقعیت خود را مقصر و گناهکار تصور
    کند.فرضاً اگر رئیس اداره‌اش او را احضار کند، اولین فکری که از ذهنش خطور
    می‌کند این است که لابد رئیس می‌خواهد او را به‌خاطر فلان عمل اشتباهی که
    مرتکب شده است توبیخ و سرزنش کند؛ اگر دوستانش چند روز به دیدنش نروند یا
    به او تلفن نکنند، اولین مطلبی که به ذهنش می‌رسد این است که شاید خودم
    مرتکب عملی شده‌ام که موجب رنجش و دلخوری شده است؛ در مواردی که با دیگران
    اختلاف پیدا می‌کند، چشم بسته گناه را به گردن خود می‌گیرد- ولو این‌که صد
    درصد مسبب اختلاف دیگران باشند؛ حتی در مواردی که صریحاً به او اهانت
    می‌کنند یا با او بدرفتاری می‌کنند، بازهم میل دارد تقصیر را از جانب خود
    بداند و دیگران را تبرئه کند. پس، اولین علامت احساس گناه این است که شخص
    همیشه خود را متهم می‌کند و مورد سرزنش و ملامت قرار می‌دهد.
    علامت
    دیگر احساس گناه این است که شخص به‌محض انجام هر عمل، خود رامجبور می‌بیند
    که عمل انجام شده را برای خودش و دیگران توجیه کند. یکی از دلائل این امر
    وجود احساس گناه است. اگر به‌خاطر فشار احساس گناه نبود، لزومی‌نداشت که
    انسان بعد از انجام هر کار به طفره و تلاش بیفتد تا کار خود را موجه جلوه
    دهد.
    یکی دیگر از نشانه‌های احساس تقصیر و گناه این است که شخص همیشه
    نگران این است که مچش باز شود و دیگران به باطن او پی برند؛ انگار تمام
    زندگی و رفتار خود را نوعی بلوف توخالی یا نوعی نمایش می‌داند، و بنابر
    این همیشه می‌ترسد که دیگران به بلوف او پی‌ببرند و او را آن طور که
    واقعاً او را می‌پسندند و او را تأیید می‌کنند یا نه – و البته چندان
    امیدی به مورد پسند واقع شدن خود ندارد؛ بیشتر فکر می‌کند دیگران رفتار او
    را محکوم و ملامت خواهند کرد. در جلسات روانکاوی رابطه او با روانکاو
    عیناً مثل رابطه‌ی متهم با قاضی است. هر حرف روانکاو را نوعی استنطاق
    اتهام آمیز تلقی می‌کند؛ تعبیرات روانکاو از رفتار خود درحکم سرزنش فرض
    می‌کند؛ مثلاً وقتی روانکاو به او می‌گوید:
    «حالت دفاعی تو در مورد
    فلان موضوع به‌خاطر ترس از مواجه شدن با اضطراب است .» با حالتی قهرآمیز
    می‌گوید:«آره ، خودم هم می‌دانم که آدم بدبخت ترسویی هستم!» اگر روانکاو
    به او حالی کند که «مردم گریزی» تو به‌خاطر آن است که می‌ترسی دیگران
    رفتارت را نپسندند، این اشاره را فقط به‌عنوان سرزنش تلقی می‌کند و در هر
    حال می‌پذیرد که نقصی در او وجود دارد – بی‌آن‌که نتیجه مثبتی از آن
    بگیرد؛ یعنی او فقط می‌پذیرد که آدم مقصر و گناهکاری است، حال آن‌که باید
    اشاره روانکاو را با یک دید واقع‌بینانه نگاه کند و از آن به‌عنوان سرنخی
    جهت شناخت ساختمان روانی خود استفاده کند، نه اینکه به‌خاطر آن خود را
    سرزنش و ملامت کند.
    به‌عنوان یک اشاره‌ی فرعی تذکر این نکته را لازم
    می‌دانم که ترس از رد شدن و مورد تأیید دیگران قرار نگرفتن اثرات بسیار
    وسیعی در ساختمان عصبیت و در رفتار شخص عصبی دارد؛ مثلاً علت اینکه با یک
    حالت اجبار و نگرانی می‌کوشد تا تمام رفتار ، حرکات و به‌طور کلی شخصیت
    خود را عالی و بی‌عیب و نقص گرداند این است که می‌ترسد دیگران در رفتار او
    نقص و ایرادی ببینند، و در این صورت او را رد کنند.
    آخرین علامت احساس
    گناه این است که اغلب مشاهده می‌شود شخص عصبی داوطلبانه از حوادث ناگوار
    استقبال می‌کند. اگر در موقعیت نامطلوبی قرار گیرد، فرضاً اگر تصادف کند و
    صدمه‌ای ببیند، باطناً احساس خرسندی روحی می‌کند و حتی بسیاری ازحالات
    عصبی‌اش موقتاً تسکین می‌یابد. گاهی دانسته یا به‌طور ناخودآگاه اوضاع و
    احوالی پیش می‌آورد تا دچار مصائبی گردد. این جریانات حکایت از آن می‌کند
    که وی باطناً و عمیقاً گرفتار احساس گناه شدیدی است و برای اینکه مقداری
    از بار این احساس را سبک کند ندانسته می‌کوشد تا خود را دچار صدماتی
    گرداند و در حقیقت خود را تنبیه نماید.





    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ